روی صحبتم با اون پسراییه که میگن دختر خوب وجود نداره◕‿◕

دختر خوب وجود داره اما جلوی تو و امثال تو نمیپلکه...◕‿◕

دختر خوب با ارایش جلفش♬

مانتوی کوتاهش♬

رنگای جیغ لباسش♬

خنده های مستانه ش♬

جلف بازیاش♬

چشم تو و لاشخورای دورتو دور تن و بدنش نمیچرخونه♬

با دوستاش بلند نمیخنده♬

شیطونی هاش زیر زیرکیه♬

تا نصف شب بیرون نمیمونه♬

عاشق ماشینت نمیشه♬

وقتی بیرونه چشاش نمیچرخه♬

دختر خوب با خانوادس♬

دختر خوب با حرکاتش امار نمیده♬

اره...دختر خوب هست کافیه چشاتو از عروسکای خود ساخته و عملی دورت بگیری♬

ادم شی یاد بگیری با احساسات پاکش چجوری رفتار کنی ♬

چجوری حرف بزنی که دلش نشکنه...♬

با دیدن یه داف بقول خودت حاجی چه تیکه ایه♬

دوستیتو باهاش بهم نزنی♬

اون موقس که دختر خوب رو میبینی ♬

بدست اوردنش سخته اما پیداش میکنی♬

 اره دختر خوب هست اما واسه دیدنش باید مرد باشی♬

 



تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:جملات زیبا,جملات احساسی, | 12:55 | نويسنده : zizi |

بعضی آهنگها هستن که گوش میدی میگی
“من کی زندگیمو واسه این تعریف کردم که این روش آهنگ ساخته؟

 

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون…

بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد…

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد…

میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد

 

 

روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت.

وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از…

مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم

پزشک به مرد گفت:

من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نماید.

به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود

. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود

. مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کرد و گفت:

مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم…

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:داستان های زیبا,جملات زیبا,داستان های عاشقانه, | 12:14 | نويسنده : zizi |